جنگ و بحران اجتماعی
گروه های اجتماعی در درون سیستم اجتماعی اقتصادی و در سطح جهانی با برقراری روابط اجتماعی در جهت رفع نیازها و خواسته های یکدیگر در ارتباط هستند. با این همه، جامعه بشری همیشه در صلح و صفا و بر وفاق و اجماع نبوده است، بلکه
نویسنده: محمد کاوه
گروه های اجتماعی در درون سیستم اجتماعی اقتصادی و در سطح جهانی با برقراری روابط اجتماعی در جهت رفع نیازها و خواسته های یکدیگر در ارتباط هستند. با این همه، جامعه بشری همیشه در صلح و صفا و بر وفاق و اجماع نبوده است، بلکه گاهی با ستیز و تضاد هم توأم بوده که این ستیز و تضاد گاهی به صورت جنگ آشکار می شده است. جنگ، ستیزه گروهی منظمی است که بین دو گروه رخ می دهد. جنگ زمانی در جامعه روی می دهد که دو گروه اجتماعی متخاصم، رو در روی همدیگر قرار گیرند و این امر زمانی اتفاق می افتد که منافع آنی و آتی این گروه ها به خطر بیافتد.
معمولاً دولت ها جنگ را راهبری می کنند، زیرا مستلزم هزینه و نیروی انسانی زیادی است. پدیده جنگ از برخوردها و تنش های فردی مانند ستیزها و رقابت های بین افراد آغاز و به تضادهای اجتماعی و جهانی می رسد. جنگ در جامعه انسانی جز در بطن و متن روابط اجتماعی قابل توجیه و تبیین نیست. امروزه نه تنها جنگ پدیده ای مسئله آفرین اجتماعی است، بلکه مسئله و مشکلی جهانی نیز قلمداد می شود. جنگ های امروزین همراه با پیشرفت صنعت، از نظر تلفات نیروی انسانی، تولید ابزارهای مخرب و گسترش آن در سطح جهان ابعاد وسیعی پیدا کرده است(سیف اللهی، 1387: 214و 215).
عوامل مؤثر در وقوع جنگ
برای جنگ فقط یک علت وجود ندارد و جنگیدن، تنها و به طور مستقیم از پرخاشگری انسان ناشی نمی شود. جنگ در دنیایی که دولت ها وسایل اِعمال خشونت نظامی را در اختیار دارند صرفاً یک احتمال است که همیشه وجود دارد. اگر چه رویدادهایی که به جنگ شتاب می دهند بسیار گوناگون هستند، اما جنگ چیزی است که هنگامی رخ می دهد که دولت ها با یکدیگر برخورد پیدا می کنند و اختلافات آنها نمی تواند به طور موفقیت آمیز از طریق مذاکره، قرار داد یا دیپلماسی حل شود. به هر حال، ممکن است. حکومتی به علت تمایل برای به دست آوردن بخشی از قلمرو یا تمامی قلمرو دولت دیگر، یا به دلیل مبارزه بر سر منابع، یا حتی در اثر برخوردهای ایدئولوژیکی یا مذهبی به جنگ بپردازد. هم چنین جنگ صرفاً یک عمل سیاسی نیست، بلکه یک ابزار سیاسی واقعی نیز هست. ادامه بده بستان سیاسی، اجرای همان هدف با وسایل دیگری است. از طرفی، جنگ آزمون قدرت در عرصه بین المللی است(گیدنز، 1379: 383و 384).دستیابی به موقعیت سوق الجیشی منطقه، جلوگیری از شکل گیری حکومت های ملی، استفاده از منابع انرژی مانند نفت، جلوگیری از تعطیلی کارخانجات نظامی و استفاده از منابع حیاتی مانند: مس، آهن و سایر مواد اولیه از عوامل مؤثر در وقوع جنگ می باشند. به اعتقاد برخی از محققان نیز وجود روابط اجتماعی نابرابر یا نابرابری های اجتماعی و اقتصادی سبب ستیز، تضاد، رقابت و جنگ می باشد که در سیستم های اجتماعی کنونی تکوین یافته و نهادی شده است و چنان چه روابط اجتماعی بر اصول انسانی، منطق، عقل و واقعیت بنیان شود، احتمال وقوع جنگ به حداقل می رسد.
آثار و پی آمدها
از دیدگاه جامعه شناسی، جنگ نه تنها یک پدیده اجتماعی است که به صورت مسئله اجتماعی انسانی در جوامع بشری درآمده است، بلکه مشکلات و نابسامانی های اجتماعی، اقتصادی و انسانی عظیمی را نیز به دنبال می آورد. به عنوان نمونه، جنگ با اشاعه ستیز و نفاق در بین جوامع انسانی، موجب از هم گسیختگی روابط اجتماعی می شود. عوارضی مانند: کشتار دسته جمعی، بحران های اجتماعی اقتصادی و سیاسی، فقر، گرسنگی، مرگ و میر کودکان و سالمندان، از دیگر پی آمدهای زیان بار جنگ است(سیف الهی، 1387: 214-216). البته از این نکته نباید غافل ماند که در هر جنگ بیش ترین آسیب ها به زنان و کودکان می رسد. به طور مثال، خشونت ها، گرسنگی ها، آوارگی و مواردی از این قبیل بیش از مردان، گریبان زنان و کودکان را می گیرد(هایبرگ، 380).از طرفی، جنگ منشأ بسیاری از بدبختی های خانوادگی و اجتماعی است. قتل، غارت، ویرانی و نابودی، وحشت و اضطراب، ناامنی و نگرانی، بیماری و نقص عضو و ده ها مصیبت دیگر، همگی از نتایج شوم جنگ به شمار می آیند. به موازات همه این مشکلات، در اثر جنگ روحیه مردم تغییر می کند و فساد اخلاقی شایع می شود. ویل دورانت در این خصوص می نویسد: «در جنگ جهانی اول، عادت به همکاری و مسالمت که با صنعت و تجارت رشد یافته بود از بین رفت. جنگ، مردان را به خشونت و فحشا معتاد ساخت و هزاران نفر که پس از پایان جنگ به خانه برگشتند، وطن خود را مرکز سرایت این گونه بیماری های اجتماعی قرار دادند. در نتیجه کشتار کورکورانه، قیمت حیات کاهش یافت و امراض روحی و جنایی و دسته های راهزنی پیدا شد. میلیون ها انسان عقیده به عنایت الهی را از دست دادند و اتکای به عقاید دینی از ضمایر وجود افراد رخت بربست»(فلسفی، 1382: 307). علاوه بر این، در مقابل دگرگونی ها و تحولات اجتماعی مثل جنگ، افراد جامعه ممکن است رفتارهای متفاوتی از خود بروز دهند و روش های متفاوتی را در جامعه پیش بگیرند. گروهی ممکن است ارزش ها و هنجارهای اجتماعی جدیدی را بپذیرند و خود را با دگرگونی های نوین تطبیق دهند. برخی دیگر ممکن است ناسازگاری پیشه کنند و به خراب کاری روی بیاورند و سرانجام، عده ای نیز ممکن است به انزوا و گوشه نشینی پناه ببرند و از مردم بگریزند؛ یا حتی دست به خودکشی بزنند(سیف الهی، 1386: 138).
بی گمان محو تمدن ها، از بین رفتن هنر و فرهنگ و مهم تر از همه سلب آرامش بشری نیز از جمله پی آمدهای مخرب جنگ به شمار می آید. هم چنین، جنگ به دلیل مشکلات مختلفی که به همراه دارد، رفتار متعادل و مرسوم مردم را دچار تحول و تغییر می کند. این دگرگونی به ویژه در مورد پدیده بزهکاری کاملاً محسوس است. تحقیقات رشته های مختلف جرم شناسی، روان شناسی و جامعه شناسی ثابت می کند که مردم کشورهای جنگ زده تحت تأثیر شرایط جنگی، در طول و بعد از جنگ به شدت از لحاظ رفتاری دچار مشکل می شوند. مقایسه ارزش های حاکم در کشورهای جنگ زده مانند: فرانسه، آلمان، و ژاپن قبل و بعد از جنگ جهانی مهم ترین نشانه تأثیرات روحی روانی و فرهنگی جنگ می باشد. از لحاظ آماری، میزان بزهکاری در طول جنگ به علت اخلال ایجاد شده در انجام وظایف قوای انتظامی و قضایی و توجه نیرو و توان کشور به مسائل و مشکلات جنگ به شدت افزایش می یابد. به طور مثال آمارها نشان می دهند که در دوران جنگ جهانی دوم در فرانسه بین سال های 1941 تا 1945 میزان جرائم به شدت افزایش یافته و پس از پایان جنگ یعنی از سال 1952 مجدداً به میزان قابل توجهی میزان بزهکاری کاهش داشته است. در مورد پی آمدهای جنگ ایران و عراق نیز می توان گفت صرف نظر از ویرانی شهرها، مهاجرت های اجباری و خسارات جانی و مالی و روحی، سخت ترین ضربات بر پیکر روابط فردی، خانوادگی و اجتماعی مردم ایران وارد شده است. متأسفانه اثرات منفی بعدی جنگ بیشتر از نتایج مادی زمان آن می باشد. این نتایج به ویژه در رفتار، روحیه و شخصیت افراد به خصوص زنان و جوانان بیشتر مشهود است. عوارض آسیب های جسمی و روانی ناشی از جنگ، آستانه مقاومت نیروهای رزمنده را تضعیف و آنان را به شدت در مقابل تحریک های معمولی خارجی حساس و آسیب پذیر می کند. به همین دلیل افزایش طلاق، خودکشی، اعتیاد، قتل، ضرب و جرح و فرار از منزل در نزد آنان بیشتر مشاهده می شود. برای سایر افرادی که درگیر مستقیم با جنگ نبوده اند نیز وضع چندان امید بخش نیست. عواملی مانند مشکلات اقتصادی، دوری یک یا دو نفر از مردان خانواده از منزل، اسارت، شهادت و مجروح شدن آنان و بمباران های مکرر و ترس و دلهره دائمی از حمله دشمن از دلایل تضعیف مقاومت عصبی و روانی مردم عادی می باشد. اثرات مستقیم و غیر مستقیم فوق هم چنین محرومیت زنان و فرزندان از سرپرستی و مراقبت پدر خانواده در دوران جنگ و بعد از آن، زمینه ساز اختلال رفتاری و هنجاری اعضای خانواده می شود هر چند در مورد تأثیر جنگ بین ایران و عراق بر بزهکاری تا کنون مطالعات علمی و آماری ارائه نشده است، اما مقایسه افزایش حجم قاچاق مواد مخدر در سال 1355 با سال 1362 نشان از افزایش چند برابری قاچاق مواد مخدر به داخل کشور در طول جنگ دارد. از سوی دیگر، جنگ موجب دگرگونی در کمیت و تنوع رفتارهای جنایی می شود.
هم چنین جمعیت کیفری از نظر سن و جنس تغییر می کند. تحقیقات نشان می دهد که بزهکاری زنان در اروپا به ویژه فرانسه و آلمان در طول جنگ های جهانی اول و دوم حداقل دو برابر زمان عادی بوده است و به دلیل اشتغال زنان به کار برای تأمین نیازهای مالی، فرزند کشی، سقط جنین، جرایم جنسی و سرقت افزایش پیدا کرده است. در چنین وضعیتی، نوجوان و جوانان نیز به دلیل کنترل و نظارت کمتر والدین مشارکت بیشتری در اعمال مجرمانه خواهند داشت و عمدتاً به طرف ارتکاب جرایم علیه اموال گرایش نشان می دهند. سرقت، اختفای اموال مسروقه، توزیع غیر قانونی اجناس، احتکار و قاچاق کالا از زمره بزه های ارتکابی را تشکیل می دهد که حتی بعد از جنگ نیز ادامه پیدا می کند. یکی دیگر از مشکلات ناشی از جنگ، عدم امکان استقرار یک رابطه خانوادگی متعادل بین فرد به جنگ رفته با اعضای دیگر خانواده به ویژه فرزندان است. دوری از فرزندان، ایجاد تفاهم را دچار مشکل می کند. اگر مصائب و مسائل مربوط به شهادت یا مجروح و معلول شدن یکی از اعضای خانواده و اثر روحی و روانی ناشی از آن را به این شرایط اضافه کنیم، شاید افزایش طلاق، خودکشی، فرار از منزل، افسردگی، اعتیاد و ارتکاب انواع جرایم دیگر، چندان غیر قابل توجیه نباشد(نجفی توانا، 1384: 236-233). افزون بر این، جنگ موجب از دست دادن اعتماد بی اطرافیان، بی اشتهایی، گوشه گیری، وسواس، بی خوابی، عصبانیت شدید، ترس از صدا، افزایش بیکاری و حتی عدم تعادل روحی و جسمی بسیاری از مردم می شود(نجفی توانا، 1385: 147و 148).
سال های جنگ به عنوان یک پدیده ناخوشایند و استرس زا می تواند به عنوان عامل آشکار کننده اختلالات روان پزشکی محسوب شود. چنان چه بررسی ها نشان می دهد در طی جنگ ایران و عراق طیف گسترده ای از بیماری های روان پزشکی نه تنها در سربازان، بلکه در افرادی که به طور مستقیم در جبهه نبرد حضور نداشته اند، رخ داده است. محمدی و نوربالا(1369) در این خصوص بر روی 107 مجروح جنگی مبتلا به اختلالات روانی مزمن مطالعه ای انجام دادند. نتایج مطالعه آن ها را نشان داد که 27/1 درصد افراد اختلالات اضطرابی و افسردگی و تطابق داشتند. هم چنین 23/4 درصد دچار(PTSD)6/5 درصد اختلالات خلقی، 3/7 درصد مبتلا به صرع و 1/9 درصد اختلال اسکیزوفرنی داشتند. در مطالعه ای (1377) نیز که داویدیان و همکاران بر روی 400 مورد اختلال حاد انجام دادند مشخص شد که 34/6 درصد آن ها اختلالات اضطرابی و افسردگی و تطابق داشتند هم چنین 27/6 درصد دچار(PTSD) 8/3 درصد اختلالات خلقی، 4/6 درصد مبتلا به صرع و 1/7 درصد اختلال اسکیزوفرنی داشتند (نوربالا، 1381: 257و 258). از طرفی، پی آمدهای جنگ گاهی ممکن است جنگ جویان را وادار کند تا خود را با زندگی روی صندلی های چرخ دار تطبیق دهند یا دچار زخم های نامرئی جنگ شوند که این زخم های نامرئی چیزی نیستند جز افسردگی های ناشی از ضربات روحی و روانی جنگ که به صورت یک بیماری نامرئی در وجود آن ها باقی خواهد ماند. چنان چه در گزارش «مؤسسه پژوهشی رند» آمده است: «چیزی حدود 320 هزار تن از پرسنل اعزامی به افغانستان و عراق پس از بازگشت، قربانی ضربات روحی و روانی و مغزی می باشند که اغلب بر اثر انفجارهای غیر منتظره می باشد» (شوارتز، 1387). هم چنین مؤسسه ملی بهداشت روانی (NATIONAL INSTITUTE OF MENTAL HEALTH=NIMH) گزارش داده است که 33 درصد از نظامیان قدیمی جنگ ویتنام در مرحله ای از زندگیشان دچار اختلال استرس (PTSD) شده اند که در میان این گروه، طلاق، بی خانمانی، اعتیاد به مواد مخدر و الکل نسبت به کل جامعه 2 برابر بیشتر شایع می باشد(تاسیگ و همکاران، 1386: 104). علاوه بر این موارد، بسیاری از روان شناسان اجتماعی، اضمحلال دوره کودکی را به عنوان عاملی که به سقوط نظام اجتماعی منجر می شود معرفی کرده و اولین عاملی که موجب ضعف دوران کودکی می شود را جنگ و شرایط بحرانی ناشی از آن در جامعه و هرج ومرج می دانند (ناظری، 1388: 20).
منبع مقاله: کاوه، محمد، (1353) آسیب شناسی بیماری های اجتماعی، تهران: جامعه شناسان، چاپ اول.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}